بابا طاهر
باباطاهِر، مشهور و ملقب به «عریان »، عارف و شاعر ایرانی سدۀ 5 ق/ 11 م كه سرودههایی ــ اغلب ــ چهار لختی، در قالب دوبیتی كه بعضی از آنها به لهجهای خاص از گویشهای غرب ایران است، و نیز كلمات قصاری عارفانه از وی برجای مانده است. دربارۀ سال تولد و وفات، نحوۀ معاش و طریق كسب دانش و معرفت و مسلك عارفانۀ او، از منابع قدیم، اطلاعات دقیق و روشنی به دست نمیآید، تا آنجا كه ادوارد هرون آلن باباطاهر را «شخصیت مرموز» خوانده، مینویسد: دربارۀ وی هیچ نمیدانیم (ص 3, 12)، و محققی دیگر (نك : ایرانیكا، III/ 296) بر آن است كه همۀ آنچه دربارۀ باباطاهر میدانیم، این است كه شاعری صوفی منش و از حوالی همدان بوده است. آنچه بیشتر بر ابهام شخصیت باباطاهر میافزاید، نخست منش درویشانه و خصلت انزواطلبانه و در نتیجه گمنام زیستن اوست و دیگر، حكایات افسانهوار و كرامات و كرامت گونههایی است كه اغلب از سوی ارادتمندانش، به وی نسبت داده اند.
سال تولد باباطاهر
در هیچ مأخذی كهن سخنی در این باب نرفته است. برخی از نویسندگان گمانهایی زدهاند: میرزا مهدی خان كوكب، برپایۀ یك دو بیتی معماگونه و تفسیرپذیر منسوب به باباطاهر:
مو آن بحرم كه در ظرف آمَدَستم / مو آن نقطه كه در حرف آمدستم
به هر اَلفی اَلِف قَدّی برآیه / اَلِف قَدّم كه در اَلف آمدستم
سال ولادت او را محاسبه كرده، و عدد 326 ]ق[ را به عنوان سال تولد باباطاهر به دست آورده است (نك : EI2, I/ 839؛ ایرانیكا، همانجا). علامۀ قزوینی ادعای كوكب را از جمله «توجیهات بسیار عجیب و غریب» دانسته (5/ 281)، و رشید یاسمی نیز از آن به «تكلف و حسابتراشی» (ص 68-70) تعبیر كرده است؛ لیكن وی با استناد به همان دوبیتی و با اشاره به اهمیت عدد 000‘1 نزد اغلب ملل، و به ویژه، با تذكار اعتقاد پیروان زردشت به ظهور نابغهای «معصوم» در آغاز هر هزاره، برآن رفته است كه مقصود باباطاهر از واژۀ«الف»، سال 1000 م بوده، و در نتیجه وی مقارن سالهای 390 و 391 ق (برابر با 1000 م) زاده شده است؛ گمانهزنی رشید یاسمی نیز از انتقاد تعریضآمیز مینوی (ص 55) مصون نمانده است؛ و سرانجام، مقصود ( شرح ... ، 32-34) حدسیات كوكب و رشید یاسمی را ناپذیرفتنی دانسته، و به نقل از سلطان علیشاه گنابادی در دیباچۀ كتابِ توضیح (نك : دنبالۀ مقاله)، مصراع چهارم دوبیتی مذكور را مبین تاریخ زندگانی باباطاهر در میانۀ هزارۀ اول ق ــ یعنی سدۀ 5ق ــ میداند (نیز نك : همو، باباطاهر ... ، 6). اگرچه هیچ یك از این توجیهات پذیرفتنی نمینماید، اما برخی از محققان، با عنایت به زمان تقریبی وفات باباطاهر (پس از 447-450 ق، نك : دنبالۀ مقاله)، اواخر سدۀ 4 ق را به عنوان تاریخ تقریبی تولد وی پذیرفتهاند (نك : صفا، 2/ 383؛ مقصود، همان، 5).
وفات باباطاهر
هدایت بدون ذكر مأخذی، وفات وی را در 410ق ضبط كرده است ( ریاض ... ، 167، مجمع ... ، 1(2)/ 845). نخستین مأخذی كه در آن به نام «طاهر» ــ بدون ذكر القاب «بابا» و «عریان » ــ اشاراتی رفته، نامههای عین القضات همدانی (مق 525 ق) است: اینكه عین القضات به زیارت قبر «طاهر» میرفته (1/ 27)، یا «فتحه» ــ از عـارفان معاصر و مورد احترام عین القضات ــ 70 سال میكوشیده تا ارادت خود را نسبت به «طاهر» استوار سازد و نمیتوانسته (1/ 258)، و یا اینكه عین القضات گاهی نامهای را در محل تربت «طاهر» مینوشته است (1/ 351، 433)، میرساند كه اولاً، باباطاهر در همدان زیسته، و در همانجا درگذشته، و مدفون شده است و ثانیاً، در نظر اهل معرفت منزلتی داشته، و عارفی هم شأن مشایخی چون «بَرَكه » و «فتحه» ــ دو تن از بزرگان اهل طریقت همدان ــ به شمار میرفته است. اما كهنترین مأخذ تاریخی كه در آن از ملاقات و گفتوگوی طغرل سلجوقی (د 455 ق) و باباطاهر سندی به دست میدهد، گزارش راوندی (ص 98- 99)، در كتاب راحةالصدور (تألیف: 599 ق) است. از این ملاقات كه طغرل به سبب آن كوكبۀ لشكر را متوقف كرده بود (همو، 99) و به ویژه با تأمل در لحن باباطاهر و حضور ذهن او در استشهاد به آیتی از كلامالله مجید، به مقتضای حال و مقام، چنین مستفاد میشود كه اولاً بابا در اواخر نیمۀ اول سدۀ 5ق چندان رتبت و اعتبار داشته كه سلطان مقتدر سلجوقی بوسه بر دستان وی زده، و توصیهاش را اجابت كرده، و گریسته است و سخن عتاب آلود او را برتافته، و سر ابریق شكستهای را كه بابا در انگشتش كرده، چونان تعویذی همواره با خود میداشته است (همانجا)؛ ثانیاً، وفات باباطاهر باید پس از عبور طغرل از همدان، یعنی سالهای 447-450ق (نك : براون، II/ 260) اتفاق افتاده باشد؛ از این رو، قول رضاقلی هدایت (همانجا) در ضبط سال وفات بابا (410ق) نادرست است؛ اما معاصر بودن وی با دیلمیان، چنانكه هدایت نیز بدان تصریح كرده (همانجا)، ناصواب نمینماید. بیشتر محققان متأخر با استناد به روایت راوندی، وفات بابا را پس از 447 یا 450 ق ضبط كردهاند (نك : EI2، همانجا؛ صفا، 2/ 383؛ مقصود، همانجا). در نتیجه، ادعای حضور باباطاهر بر سر جنازۀ عین القضات و سخن گفتن با كشتۀ وی (اوحدی، 634) و نیز حكایت رفتن خواجه نصیرالدین طوسی (د 672 ق) به غاری كه بابا در آن میبوده است و پاسخ گفتن بابا به شبهۀ خواجه در یك مسألۀ نجومی (نك : زنوزی، 2/ 100)، جملگی به لحاظ تاریخی پذیرفتنی نیست، اما معاصر بودن باباطاهر با ابن سینا (د 428 ق) پذیرفتنی است (اوحدی، همانجا). براون نیز دیدار و گفتوگوی بابا و ابن سینا را محتمل دانسته است (II/ 261).
نام پدر باباطاهر دانسته نیست، اما صاحب الذریعه از وی به «فریدون» یاد كرده است (آقابزرگ، 9(2)/ 642).
القاب باباطاهر
لفظ «بابا» در تمام منابع قدیم و متأخر، اعم از كتب تاریخ و تذكرهنامهها به عنوان پیشنام وی آورده شده است. این لقب بیگمان از باب تفخیم و تعظیم است. بابا معادل پیر، شیخ و مرشد است، چنانكه عارفان دیگری نیز ملقب به بابا بودهاند (نظیر بابا افضل، باباكوهی) و در واقع این لقب به پیرانِ كامل و مرشدان مكمل اطلاق میشده است. در كشف المحجوب نیز آمده است كه به درویشان و مشایخ بزرگ فرغانه «باب» (كوتاه شدۀ بابا) میگفتهاند (هجویری، 301). به علاوه شاعر در 3 غزل كه به وزن دوبیتی است، طاهر و در یك غزل باباطاهر تخلص كرده است (نك : مقصود، شرح، 174-176) و در همدان نیز او را بابا مینامیدند (آزاد، 173).
اما لقب «عریان» در هیچ یك از منابع كهن، دست كم تا اواسط سدۀ 9ق، به همراه نام وی دیده نمیشود. در جُنگ خطی مورخ 848 ق موزۀ قونیه، نیز از وی با عنوان «قدوةُ العارفین باباطاهر همدانی علیه الرحمة» نام برده شده است (نك : مینوی، 55-56). به احتمال بسیار، صفت «عریان» بیانگر دوری جستن بابا از علایق دنیوی است. با این حال، این لقب مایۀ پدید آمدن پندارهایی همچون سر و پا برهنه بودن بابا (اوحدی، 633) و برهنه گشتن وی در معابر عمومی (آلن، 10) شده است؛ اگرچه روحیۀ درویشانه و منش قلندرانه و در نتیجه رفتار گاه متفاوت و غیر متعارف باباطاهر، در پیدایی چنان داوریهایی بیتأثیر نبوده است (نك : زرینكوب، 44). در برخی مآخذ از بابا با صفاتی چون شیفته گونه، دیوانه و دیوانۀ فرزانه یاد شده است (نك : راوندی، 99؛ حمدالله، 71؛ آذر، 263؛ هدایت، ریاض، 167؛ اوحدی، همانجا) و این میرساند كه وی از جملۀ عقلای مجانین بوده است. انتساب بابا به همدان نیز در اغلب منابع دیده میشود؛ علاوه بر تصریح منابع، در حافظۀ جمعی ایرانیان نیز باباطاهر «همدانی» است. اما لُر یا لُری یا لرستانی و یا از قوم لر به شمار آمدن وی، به گواهی پارهای منابع (نك : EI2, I/ 840؛ مینوی، 54؛ صبا، 495)، امری است كه بیگمان، معلول لهجۀ لری بعضی از اشعار اوست (نك : صفا، 2/ 384؛ براون، I/ 83؛ ادیب، 1؛ گُبینو، 318- 319).
كرامات منتسب به باباطاهر
اغلب این نسبتها صبغۀ افسانهای دارد و همین عامل، بر شخصیت وی پردۀ ابهام میكشد، مثل داستان ناگهان به معرفت رسیدن بابا، به گزارش آلن (ص 10-11) و بیان آن : «امسیتُ كردیاً و اصبحتُ عربیاً»، از زبان خود او (برای آگاهی از برخی كرامات وی، نك : اوحدی، 634؛ زنوزی، 2/ 99-100؛ هدایت، همانجا؛ EI2, I/ 841؛ مقصود، همان، 46 بب ).
باباطاهر و اهل حق
پیروان آیین «یارسان» (اهل حق)، باباطاهر را از بزرگان و اعاظم آیین خود میدانند و او را از جملۀ یاران هم عقیده و همراز شاه خوشین لرستانی (406-467ق)، از بزرگان اهل حق، معرفی میكنند (صفیزاده، 66، 75). مأخذ صفیزاده كتاب دینی نامۀ سرانجام است كه در آن مطالبی دربارۀ شاه خوشین و ارتباط وی با باباطاهر آمده است: به باور اهل حق، و برپایۀ مطالب نامۀ سرانجام (نك : EI2، همانجا)، الوهیت دارای 7 مظهر است و هر یك از آنها نیز 4 مَلَك درالتزام خویش دارد؛ باباطاهر یكی از ملائك ملتزم باباخوشین (سوم مظهر حق) محسوب میشود (نیز نك : مینورسكی، 587). طایفۀ دیگری از اهل حق، یعنی نُصیریها نیز باباطاهر و اشعاری را كه وی به گویش لری سروده، دارای قدر و منزلت بسیار میدانند (گبینو، همانجا).
آرامگاه باباطاهر
این بنا بر فراز تپهای در شمال غربی همدان، مقابل قلۀ الوند و از سوی دیگر، مقابل بقعۀ امامزاده حارث (هادی) بن علی (ع) ساخته شده است (نك : مقصود، همان، 82-83). پس از عین القضات، حمدالله مستوفی نخستین كسی است كه ضمن بر شمردن «مزارات متبركۀ» همدان، از مقبرۀ بابا نشانی میدهد (همانجا). آرامگاه قدیم وی در سدۀ 6ق، به صورت برج آجری 8 ضلعی ساخته شد (مقصود، همان، 61). این برج در اوایل سدۀ 14 ش در معرض ویرانی قرار داشت؛ از این رو، نخست در 1317 ش تجدید بنای آن در دستور كار قرار گرفت، اما ناتمام ماند. بار دیگر، در سالهای 1329-1331 ش مرمت و بازسازی شد. سرانجام، به اهتمام انجمن آثار ملی، آرامگاه كنونی وی در سالهای 1346- 1349ش بنیاد نهاده شد (نك : همو، باباطاهر، 18، شرح، 62، 64، 68، 69؛ صفایی، 12-17). در جوار آرامگاه باباطاهر مقبرۀ شماری از مشاهیر همدان نیز قرار دارد.
شعر باباطاهر
عمدۀ آوازۀ باباطاهر مرهون دوبیتیهای عوام فهم و خواص پسند اوست. اطلاق دوبیتی (و ترانه) به این نوع شعر، در سدههای اخیر بیشتر رایج شده است و قدما معمولاً به آن فهلوی و فهلویات میگفتند (نك : شمس قیس، 112-113، 162). برپایۀ اسنادی كه در دست است، ایرانیان دست كم در نواحی مركزی و غرب كشور، از دیرباز به این نوع شعر سادۀ مردمی گرایش داشته اند: صاحب المعجم از شعف و ولع «كافّۀ اهل عراق [عجم]» به سرودن و خواندن و استماع اشعار فهلوی خبر میدهد (همو، 162؛ نیز نك : راوندی، 344).
در برخی از مآخذ فارسی به تفاوت دوبیتی با رباعی (به لحاظ وزن و مضمون) عنایتی نشده است و به صرف چهار لختی بودن، دوبیتیهای بابا را رباعی نامیدهاند، و یا در مواردی از آن به هر دو لفظ (دوبیتی، رباعی) تعبیر كردهاند (هدایت، ریاض، 167؛ مقصود، همان، 86، 91، 98). از میان خاورشناسان، آلن به این نكته توجه كرده است و با اشاره به وزن خاص دوبیتی، یعنی هزج مسدّس محذوف، مینویسد: ایرانیان خود همواره از سرودههای چهار لختی باباطاهر به «رباعیات» تعبیر كردهاند (ص 7)؛ اما دیگر خاورشناسان، بدون اشاره به لفظ «دوبیتی»، سرودههای وی را «چهارپاره» نامیدهاند (برای مثال، نك : EI2, I/ 839؛ ریپكا، 216).
لهجۀ اشعار باباطاهر
به روشنی دانسته نیست كه چرا شماری از دوبیتیهای شاعران دیگر، اعم از گمنام یا شناخته شده، به نسخههای خطی و چاپی اشعار باباطاهر راه یافته است (شمیسا، 270، 274؛ EI2, I/ 840) و از سوی دیگر، به لحاظ گرایش فارسیزبانان به دوبیتی و اشعار فهلوی (ترانه) و تداول آن در میان مردم، در گویش سرودههای بابا تصرفاتی صورت گرفته، و رفته رفته به زبان رسمی ادبی (فارسی دری) نزدیك شده است (صفا، 2/ 384). حتى برخی، عروض فهلویِ شماری از سرودههای باباطاهر را بر عروض رسمی دوبیتی، یعنی بحر هزج مسدس محذوف (یا مقصور): مفاعیلن، مفاعیلن، فعولن (یا مفاعیل) منطبق ساختهاند (نك : شمیسا، 289-290). كهنترین مأخذ كه در آن یكی از دوبیتیهای منسوب به باباطاهر (بدون اشاره به نام سراینده) آمده، المعجم است (شمس قیس، 113). همین دوبیتی، پس از تصرفاتی كه در وزن و زبان آن صورت گرفته، در نسخۀ دیوان باباطاهر (ص 56، شم 210) وحید دستگردی ضبط شده، و نمونۀ مناسبی است برای باز نمودن تصرفات در شعر بابا.
برخی از صاحبان كتابهای تذكره و محققان معاصر، زبان وی را «راژی» (اوحدی، 634)، «راجی» (آذر، 263) و «رازی» (هدایت، همانجا؛ اِته، 31) دانستهاند. پیداست كه این هر 3 لفظ به گویش قدیم اهل ری بازمیگردد. برخی نیز زبان اشعار او را لری میدانند (ادیب، 1؛ صفا، همانجا؛ گبینو، 319). رپیكا گویش اشعار بابا را «محلی»، و سرودههایش را از مقولۀ ادبیات عامیانه دانسته، و بر آن است كه شاعران دورههای بعد (مثلاً عبید زاكانی و ... ) گویشهای محلی را در آثار هجو و هزل به كار میبردند (ص 74). اما آبراهامیان (نك : ایرانیكا، III/ 296) میان لهجۀ سرودههای باباطاهر و كلیمیان همدان، قائل به قرابتی شده است و ناتل خانلری (ص 38- 39) ضمن بر شمردن مواردی از اختلافات در ضمایر و وجوه تصریفی افعال در لهجههای یهودیان همدان و سرودههای بابا، نظر آبراهامیان را مردود دانسته است. براون ضمن اشاره به نظر چند تن از خاورشناسان (I/ 26-27)، این سخن كلمان هوار را نقل میكند كه برخی از لهجههای غرب ایران با زبان اوستایی پیوستگی دارد كه هوار از آنها به «مادی جدید» یا «پهلوی مسلمان» [پهلوی دورۀ اسلامی] تعبیر كرده است و در ادامۀ بحث لهجۀ سرودههای بابا را نیز از جملۀ این گویشها دانسته است (نیز نك : هوار، 502-503).
دربارۀ چگونگی تلفظ و آواشناسی سرودههای باباطاهر كوششهایی صورت گرفته است: هوار پارهای از مشخصات زبانشناختی و آوایی واژههای محلی اشعار وی را بررسی كرده (نك : ص 507-510)، و ادیب طوسی (ص 2-16) و مهرداد بهار (ص 7-21) شماری از اشعار بابا را تجزیه و تحلیل و آوانویسی كرده، و معنی واژهها و ابیات محلی آنها را به دست دادهاند.
نسخه ها
كهنترین نسخۀ خطی شناخته شده از سرودههای بابا نسخهای است در قونیه، از مجموعۀ شم 2546، مشتمل بر 25 بیت (دو قطعه و 8 دوبیتی) كه در 848ق تحریر و حركتگذاری شده است (نك : مینوی، 55- 58)؛ 8 دوبیتی او نیز در عرفات العاشقین (نك : اوحدی، 634) ضبط شده، و در برخی تذكرههای تألیف شده در سدههای 12 و 13 ق هم شماری از دوبیتیهای وی نقل شده است (از جمله، نك : آذر، 263-264؛ هدایت، همان، 167- 169، مجمع، 1(2)/ 845-846). دستنویسهای بسیاری از سرودههای بابا، به ضمیمۀ مجموعهها یا مستقلاً، در كتابخانههای مختلف موجود است (نك : منزوی، خطی، 4/ 2827-2828، خطی مشترك، 7/ 15، 9/ 2003-2004).
از نخستین نسخههای چاپی اشعار بابا، نسخۀ هوار است كه در 1885 م به چاپ رسیده، و آن مشتمل بر 59 دوبیتی و ترجمۀ فرانسوی آنهاست با اشاره به موارد اختلاف نسخه بدلها در ذیل هر دوبیتی (نك : هوار، 513 ff.). همو در 1908م، 28 دوبیتی دیگر و یك غزل بابا را نیز انتشار داد (مقصود، شرح، 97- 98). سپس آلن، برپایۀ 59 دوبیتی چاپ هوار و نسخهای كهنتر كه در مجموعۀ شخصی خود وی بوده (نك : ص 7) در 1902 م ترجمۀ منثوری از دوبیتیهای بابا را به همراه برگردان منظوم خانم كرتیس برنتن به انگلیسی، در لندن منتشر ساخت. پس از آن چند تن از خاورشناسان و مترجمان، سرودههای باباطاهر را به زبانهای آلمانی (لشچینسكی)، ارمنی (آبراهامیان، بارون آرام گارونه)، اردو (حضور احمد سلیم) و ... ترجمه كردند (نك : اذكایی، 73-74؛ مقصود، همان، 97- 98، 915-916).